رفت كه رفت

ساخت وبلاگ

خیلی کم مونده به روزی که براش دارم روز و شبها رو می‌شمارم.

زندگیم طعم زیتون میده. طعم‌توت فرنگی. سیب ...

این روزهای گذشته و هفته‌ای که گذشت، شاهد یکی از تلخ‌ترین اتفاقهای زندگی و تلخ‌ترین سوگواری‌ها بودم ... من توی زمان رسیدن به بهترین نعمت الهی خیلی کند دویدم و دیر رسیدم؛ اما از خدا میخوام تو باقی مسیر هم دیر از قطار پیاده‌مون کنه و هم به نوبت ... اون‌هم نوبت‌هایی که زود و ناغافل نمیرسن.

رفت كه رفت...
ما را در سایت رفت كه رفت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozane-m بازدید : 7 تاريخ : چهارشنبه 19 ارديبهشت 1403 ساعت: 14:30

امشب و فردا شب هم که بخوابیم و بگذره

میرم به دیداری که دلم گرمه بهش.

گرم به اینکه خوب باشه.‌ از خوبی شبیه همونی که خدا یک بار بعد اون امتحانا بهم داد. کمی صبورتر.‌ کمی آرام‌تر. به همون مهربونی. به همون فهمیدگی.

رفت كه رفت...
ما را در سایت رفت كه رفت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozane-m بازدید : 8 تاريخ : چهارشنبه 19 ارديبهشت 1403 ساعت: 14:30

صدای قلبت با اون حجم کوچولوی دو سانتی از دیروز تو دهن و گوشمه. و قلبم برای فردا خم یه جور دیگه میزنه ...

خدا به قلب من و تو توان بده پابه‌پای هم و همراه ماه، تا اونجا که میشه با هم بدویم. با هم‌ برسیم.

رفت كه رفت...
ما را در سایت رفت كه رفت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozane-m بازدید : 8 تاريخ : چهارشنبه 19 ارديبهشت 1403 ساعت: 14:30

خدایا میشه امروز، تو دومین روز ماه رمضان، بخوای که این دومین بار امتحان این سوزن‌ها، ما رو برای دومین بار صاحب یه فرشته کنه...؟ میشه که قسمتمون دوری از هم نباشه؟؟؟ میشه؟

رفت كه رفت...
ما را در سایت رفت كه رفت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozane-m بازدید : 13 تاريخ : چهارشنبه 15 فروردين 1403 ساعت: 5:02

روزشماری سخته.

نمیدونم به اونها که گرفتار سالشماری بودن چی گذشته

اما به اون دونه‌های بارونی که امروز از آسمون بارید

به ذوق این بچه از دیدن هم‌نوعش

به ترسم از روزهای بعد

قسمت میدم چشمم رو روشن کن به برق چشمی شبیه همین چشمای گرمِ قهوه‌ای و باهوش و مهربون و فهمیده

رفت كه رفت...
ما را در سایت رفت كه رفت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozane-m بازدید : 13 تاريخ : چهارشنبه 15 فروردين 1403 ساعت: 5:02

دلهره افتاده به جونم که اگه نشه چی ... اگه این داروها این ماه اثر نکنن... هی فال حافظ هی التهاب هی اضطراب... بعد با خودم میشم شاید خیر توی دیرتر شدنش باشه ... چه میدونی تو ...

من فقط گاهی یاد خواهشم میفتم از اونی که ازش خواسته بودم ما رو از هم جدا نکنه ... دلم خوشه به همون خواهش که روزی تو اوج اضطراب و درد ازش خواسته بودم ...

رفت كه رفت...
ما را در سایت رفت كه رفت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozane-m بازدید : 9 تاريخ : چهارشنبه 15 فروردين 1403 ساعت: 5:02

تو دلم‌ رخت میشورن.

هم دلم یه هدیه‌ب دیگه از خدا میخوام

هم با این اوضاع گندِ اخلاقی تو جامعه از عاقبتش می‌ترسم ...

هم میخوام تو مسیری که هستم بمونم و درجا نزنم تا روزی که نذر و نیتش رو کردم ... هم از دست‌اندازهاش می‌ترسم ...

یه شورش اساسی لازم دارم علیه این همه دلشوره

رفت كه رفت...
ما را در سایت رفت كه رفت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozane-m بازدید : 35 تاريخ : پنجشنبه 3 اسفند 1402 ساعت: 17:19

این سلول‌های چاق و غالب

قراره کجای سرنوشت ما باشن؟

قراره ما رو کجا ببرن ...

این آدم ضعیف و پرادعا

که یه سلول مسیر زندگیش رو تعیین و عوض می‌کنه

امروز پر از سواله و امیدوارم فردا پر از حسرت نباشه ...

رفت كه رفت...
ما را در سایت رفت كه رفت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozane-m بازدید : 33 تاريخ : پنجشنبه 3 اسفند 1402 ساعت: 17:19

تو دنیای موازی من همون بار دوم صحبتهامون بهت جواب مثبت دادم. دو سال کلنجار نرفتم باهات و آخر سر یه چیز بچه گانه همه چیز به هم نخورده. من حسرت دستهات و با تو بیرون رفتن و حرف زدن رو ندارم. حسرت اینکه پدر مهربون دخترم باشی رو ندارم. حسرت سفر رفتن، کتاب خوندنت و گوش دادن بهش، حسرت داشتن فامیل و خیلی چیزهای دیگه ...تو دنیای موازی من شبها خواب سفر خانوادگیت و نمیبینم و با خودم نمیگم کاش الان من جای اون زن تو ماشینت بودم ... رفت كه رفت...ادامه مطلب
ما را در سایت رفت كه رفت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozane-m بازدید : 33 تاريخ : پنجشنبه 3 اسفند 1402 ساعت: 17:19

دلم‌ میخواد برم یه جای خلوت. کوهی دشتی جایی و فریاد بزنم و از خدا بپرسم‌ چرااااا.‌ چرا من رو بدون یه راهنما و بزرگ عاقل رها کرده بودی ... چرا حتی یکی نبود ازم بپرسه دردت چیه غرق این همه بهانه و شک و اشک هستی ...واسه من سرگردونی اونی که دلیل اصلی سرگردانیمه کافی نیست. چه دردی ازم دوا میشه وقتی ببینم یه سال و چند روزه داره دور خودش میچرخه و یه انگشتر نمیتونه دست عروسش کنه؟ درد من وقتی دوا میشه که زمان برگرده عقب، یکی ازم بپرسه چته که نمیشه؟ چرا نمیخوای که بشه؟ یکی نیست حتی بهم بگه با یادآوری حرفای احمقانه‌ی اون رفیق نیمه راه باید خوشحال باشم که نشد ...؟ خدایا نمیدونم حق من هست این سال درگیر حسرت و اشک و خودخوری باشم یا نه. اما میدونم حق من نبود اونقدر تنها و بی‌پناه به چه کنم چه کنم بیفتم که آخرش این بشه حال دلم ... رفت كه رفت...ادامه مطلب
ما را در سایت رفت كه رفت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : roozane-m بازدید : 24 تاريخ : دوشنبه 4 دی 1402 ساعت: 14:44